منتظرانی با طبق بهشتی
پدر قرآن به دست می نشست در اتاق و برای کودک که با بازیگوشی، در حال بازی کردن با اسب چوبی اش بود، آیات قرآن را تکرار می کرد تا چیزی در ذهن فرزندش بنشیند. او آرام و شکسته و بسته آیات را تکرار می کرد و کم کم سوره را حفظ می شد. فقط آیات قرآن نبود که در ذهن پسرک نشسته بود، بلکه پدر قسمت هایی از فقه و احادیث اهل بیت (ع) را نیز به کودکش یاد داده بود.
حالا پسرک بازیگوش، یازده ساله بود و برای خودش مردی شده بود. او در مجالس، بالای منبر می رفت و از دین خدا برای مردم سخن می گفت.
بقیه در ادامه مطلب
ابوحمزه ثمالی، نقل می کند: به حضرت صادق(ع) عرضه داشتم: «فدايت شوم! سنّم بالا رفته و استخوانم سست گشته و مرگم نزديک شده است و مي ترسم پيش از آنکه اين امر [حکومت شما] را دريابم مرگم فرا رسد.» فرمودند: «اي ابوحمزه! هرکه به ما ايمان آورد و حديث ما را تصديق کرد، و به انتظار دوران ما نشست مانند کسي است که زير پرچم قائم (ع) کشته شود؛ بلکه به خدا سوگند! زير پرچم رسول خدا(ص) [به شهادت رسد].» (3)
اگر تا امروز باور نکردید که راه شهادت همیشه باز است، امروز باور کنید. منتظران، شهیدند...
پی نوشت
3. البرهان: 293:4؛ به نقل از موسوی، همان.