آخر غیرت

 

شب بود و او با دوستش روی پله جلوی ساختمان نشسته بودند. به دختری که در آن تاریکی از سر کوچه می آمد اشاره کرد. بلند شدند و به سمت او رفتند. هنوز چند قدمی جلو نرفته بودند که گفت: «برگردیم؛ خواهرمه!»...

اخر غیرت...

موضوعات: متفرقه , ,
[ 5 / 2 / 1394 ] [ 20 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 985 ] [ نظرات () ]
آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )
صفحات وب