داستان دیدار ملائکه
داستان دیدار ملائکه

برادر که حالا از شدت گریه نفسش بند آمده بود، گفت: از این که تو را در این همه رنج و سختی می بینم اشک می ریزم.

مرد لبخندی زد و گفت: گریه مکن. من آنچه خداوند دوست دارد را دوست می دارم. سختی و بلا، چیزی است که خدا آن را به پیامبرانش نیز داده، پس من شکر می کنم.

مرد که حالا دردش بیشتر شده بود، ادامه داد: برادر جان! به تو چیزی می گویم که حق نداری تا زمات مرگ من این را با کسی مطرح کنی. هنگامی که من در این بستر خوابیده ام، ملائکه به ملاقات من می آیند و با من انس می گیرند و من صدای آنان را می شنوم. پس بدان که این سختی و بلا برای من رنجی ندارد چون از همین طریق به نعمت دیدن ملائکه الهی رسیده ام. حالا به نظرت کسی که به این مقام از طریق آزمایش خدا دست پیدا کرده، راضی می شود که بیماری اش خوب شود؟

منبع: اسد الغابه 4: / 137؛ به نقل از مسکن الفواد، شهید ثانی.
اریحا


موضوعات: متفرقه , ,
[ 31 / 1 / 1394 ] [ 1 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 1160 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )