کدام جمعه؟
کدام جمعه؟

 

از هر که مى پرسم مى گوید جمعه مى آیى، امّا کدام جمعه؟
در روزگار تیره ما هر روز جمعه است وجمعه ها صبح و شب ندارند
و همه عصرند.
گفتم تا جمعه دیگر چند آدینه مانده است؟!
 گفت: یک یا زهراى دیگر، گفتم: زهرا را تو مى شناسى؟!
گفت: همان نیست که شب هاى جمعه و صبح جمعه پرده
خوان خون است و دستى بر پهلوى شکسته دارد،
 گفت: و همانى نیست که کبوتران فرج را در غروب

جمعه یک به یک بر بام انتقام مى نشاند؟!
 من میان حضور و ظهور تو سرگردانم و حیران،
 نمى دانم از توکدام را بخواهم، اگر حضور را بخواهم،
 ترس آن دارم که چشمانم لیاقت دیدن تو را نداشته باشد
و اگر ظهور را خواهم، نه، نمى توانم ظهور را بخواهم،
چون خود نیز مى خواهى ظهور کنى
امّا وقتى تنها وغریبى چگونه ظهور کنى؟
وقتى یار و یاورى ندارى چگونه ظهور کنى؟
آخر همه این ها که مى خواهند ومى گویند که یار و یاور تو هستند،
 انسان هاى جدا خورده از رنگ هستند.



موضوعات: دلنوشته , ,
[ 4 / 2 / 1394 ] [ 15 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 1220 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )