این شعر پاسخيست به شاهين نجفي به خاطر
اهانتي که به شير مرد صحرای کربلا کرده است.
چه کسی گفته است شاهینی؟
تو همان زاغ زشت بی دینی.
زاغکی در لباس انسان ها،
دلقکی در میان رپ خوان ها
نظر حق شده به تو چپ چپ،
آبروی تو رفت با این رپ
کافی است این همه کلام گزاف.
دهنت را ببند و شعر نباف.
این که توهین نمودی اش ای پست،
اخرين حجت خداوند است.
اخرين معصوم عالمین است او،
پسر شـاه* شاهان نجف است او.
امپراطور ملک دل ها اوست،
ما همه نوکریم… آقا اوست.
جلوه اش جلوه ی رسول خداست،
پرچمش نیز تا ابد بالاست…
مقتدای همه ست این آقا،
پسر فاطمه(س) است این آقا.
إهدنای نماز های من است،
انتهای فراز های من است.
عموي منجی جهان مهدی(عج) است،
حضرت صاحب الزّمان مهدی(عج) است.
صبح خورشید و شام مهتاب است،
چه کسی گفته صاحبم خواب است؟؟
کور دل، این تویی که در خوابی،
روی از این شام برنمی تابی.
حکم تو تا همیشه خاموشی است،
خوابت از نوع خواب خرگوشی است.
گنبد پاک اخرين خورشید،
این چنین نیست ای خبیث پلید.
نیست این عکس در تصور من
گنبدش را ندیده ای حتماً.
گنبد شاه من ز جنس طلاست،
شرف الشمس عالم بالاست.
الغرض، بغض من کماکا
(لعنت برشاهین نجفی)