جنـس تنهــــایی تــــو
از نـــخ بــی مهـــری مـــاســت
هـــر چـــه مـــا بــــر گنـــه آلــوده تــریــم
از شــــما دور تـــریــم...
اَلّلـهُـــــمَّـ؏ـجّــــللِـوَلیِّــڪَــالـفَـــرَج..
چه انتظارغریبی...
نه کوششی نه دعایی...
فقط نشسته وگوییم...
خداکندکه بیایی...
السلام علیک یاصاحب الزمان
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم
عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم
چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا
چشم دیدار رخ دوست ندارم چه کنم
یابن الحسن سه شنبه شده یک نگاه کن
فکری به حال و روز من بی پناه کن
یوسف ندیده ها همه جمع اند دور هم
فکری برای آمدن از عمق چاه کن
آل علی کنار فقیران خوش ترند
این بنده را فقیر خودت کن به راه کن
خورشید واقعی خداوند طلوع کن
این جلوه های پوچ جهان را سیاه کن
بخشش ز اهل جود گدا را عوض کند
آقا ببخش و زندگی ام روبراه کن
من را به اشتباه خریدی اگر عزیز
ردّم نکن دوباره بیا اشتباه کن
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد
بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک
که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد
بخوان دعای فرج را که یار می آید
اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد
بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن
که دست لطف خدا با تو همسفر گردد
بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد
اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد
بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست
اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد
بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل
گمان مکن که دعای تو کارگر گردد
بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بیا و سینه ما غرق شور کن آقا
ز کوچه های دل ما عبور کن آقا
همیشه یاد شهیدان به ذهنمان جاری است
تو را قسم به شهیدان ظهور کن آقا
شعر از: نادر حامدی از ماسال
بسـم الله الرحمــن الرحیــم
عشــق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکـﮧ خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
دل اگـر تاریک اگـر خاموش بسم الله النور
گــر چراغـان است بسم الله الرحمن الرحیم
نامه اﮮ را هُد هُد آورده ست آغازش تویـﮯ
از سلیمــان است بسـم الله الرحمــن الرحیــم
سوره ﮮ والیل من برخیز و والفـجرﮮ بخوان
دل شبستــان است بسـم الله الرحمــن الرحیــم
قـل هـو الله احـد قـل عــ ـشــ ــق الله الصـمــد
راز پنهــان است بســم الله الرحمــن الرحیــم
گیسـویـ ـت را بــازکـن إنــا فتـحنـایـﮯ بگــو
دل پریشــان است بســم الله الرحمــن الرحیــم
اﮮ لبـانت محیـﮯ الامــ ـوات لبخنـدﮮ بـزن
مــردن آسـان است بسـم الله الرحمــن الرحیــم
میزبان عشق است و واﮮ از عشق! غوغا می کند
هــر کـﮧ مهمــان است بســم الله الرحمــن الرحیــم
یا فارس الحجاز ادرکنی
بلبل از دوری گلزار نمیرد چه کند ؟
عاشق از دوری دلدار نمیرد چه کند ؟
خار از شاخه اگر گشت جدا می میرد
از غم دوری گل ، خار نمیرد چه کند ؟
دردمندی که سر کوی طبیبش نبرند
نا امیدانه دل زار نمیرد چه کند ؟
سایه انداخت ، اگر غربت و هجران به سری
دلش از حسرت دیدار نمیرد چه کند ؟
آنکه یک عمر به اغیار دلش خوش بوده
حالی از عشق رخ یار نمیرد چه کند ؟
هر زمان یاد ز الطاف خداوند کند
از سر شرم گنهکار نمیرد چه کند ؟
توبه گر دست دهد با دل این توبه شکن
تا شب از خجلت بسیار نمیرد چه کند ؟
مژده ، شد میکده بر پا و مِی اش حُبِّ علیست
مست این باده ی گلنار نمیرد چه کند ؟
هر دلی قابل آن نیست ، علی دوست شود
هر که شد محرم اسرار نمیرد چه کند ؟
پسر حیدر کرّار بیا ، یا مهدی
میثم شیعه سرِ دار نمیرد چه کند ؟
گـر برقـعی فرو نگذاری بر آن جـمال ...
در شهر هر که کشته شود درضمان تُست.
سلام امام غریبم سلام مولا جان
دلم عجیب بهانه گرفته برای حضور شما
دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری
در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری
...
لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است
قهری؟...نه؟...دلگیری؟...نه؟...آقا! دوستم داری؟
من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی؛ فرمایشی؛ کاری...
من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست
جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟
...
اما من و این رتبه و این منزلت ... هرگز
اما تو و این بخشش و این مرحمت... آری
توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم
از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری