يا صاحب الزمان(عج)
من دل شکسته ام تو چرا گریه میکنی؟
داری کدام بغض مرا گریه میکنی؟
گریان غروب ها به کجا خیره میشوی؟
هر روز صبح زود چرا گریه میکنی؟
دارم برای غربت تو گریه میکنم
داری برای غربت ما گریه میکنی؟
عمری ست ازتو غافلم و تو برای من
شبهای جمعه پیش خدا گریه میکنی
دلشوره های امشب من بی دلیل نیست
سربر کدام خاک؟کجا گریه میکنی؟
این ابرها همیشه که باران نمیشوند
شاید تو بغض کرده ای یا گریه میکنی
برگشته ایم خسته، شرمنده،فقیر...
یا ایها العزیز...چراگریه میکنی؟
اللهم عجل لولیک الفرج
خشک شد این مزرعه ، باران نمی آید چرا؟
جمعه هم آمد ، ولی مهمان نمی آید چرا؟
شیخ همراه چراغش منتظر مانده هنوز
منتظر مانده ولی! انسان نمی آید چرا؟
سامری گوساله بازی می کند ، موسی کجاست؟
ای خدا! پس لوح ده فرمان ، نمی آید چرا؟
یکه تازی می کند قوم ثمود و لوط و عاد
مانده ام من در جهان ، توفان نمی آید چرا؟
سوی چشمم کم شده از گریه های ندبه ام
یوسف گمگشته ی کنعان ، نمی آید چرا؟
من دعای عهد می خوانم به امید طلوع
آفتاب نیمه ی شعبان نمی آید چرا؟
به دنبال کسی هستم میان گریه ها هرشب
که میگویند میگرید غریب و بی صدا هرشب
کجا مجلس به پا کردی بیایم سینه زن باشم
بگیرم من نشانت از کدامین آشنا هر شب؟
تو را دیدند خیلی ها میان روضه ی زهرا(س)
اگر این است، میخوانم فقط آن روضه را هرشب
تو را بین هیاهوی هوس گم میکنم هر روز
و پیدا میکنم در روضه های کربلا هرشب
اگر من باعث این غیبت طولانی ات هستم
بگو تا مرگ خود را هم بخواهم از خدا هرشب...
اللهم عجل لولیک الفرج
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته ی پنهانی شما
برشوره زار معصیتم گریه می کنم
جانم فدای دیده ی بارانی شما
پرونده ام برای شما دردسر شده
وضع بدم دلیل پریشانی شما
ای وای من!که قلب شما را شکسته ام
آقا چه شد تبسم رحمانی شما؟
ای یوسف مدینه مرا هم حلال کن
عفو و گذشت سنت کنعانی شما
آیا حقیقت است که اصلاٌ شبیه نیست؟
رفتار ما به رسم مسلمانی شما
صدها هزار نوح و سلیمان نشسته اند
در انتظار منسب دربانی شما
عشاق شهر یکسره تعریف می کنند
از لحن و صوت مکی قرآنی شما
نشنیده یاد روضه ی گودال کرده ام
دل می برد تلاوت روحانی شما
این اشک روضه حال مرا خوب کرده است
ردخور نداشت نسخه ی درمانی شما
ای منتظران !
وقت ظهور نزدیک است ،
" آقا " به خدا به شهرمان نزدیک است !
آماده کنید خانه ها را زیرا :
" برگشتن صاحب الزمان نزدیک است ...
اللهم عجل لولیک الفرج
بیا که می شود از چشمت استعاره گرفت
ز آسمان نگاهت گل ستاره گرفت
بیا بیا که عقابان قفس گرفتارند
تمام آینه ها داغدار زنگارند
بیا که جهان بی تو عرصه تنفس نیست
مجال دیدن آفاق و سیر انفس نیست
حضور آب ز کام تو وام می گیرد
لب عطش ز لبت التیام می گیرد
هجوم عطر بهار از کف تو می جوشد
بیا که باغ به دست تو سبز می پوشد
نيمه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد
از خدا خواهش ديدار تو را خواهم کرد
تا که جان دارم و از سينه نفس مي آيد
به تو و مهر تو اي دوست وفا خواهم کرد
فقط فرج منتقم ال الله
تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر،
تنها، چه می كنى؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟!
.
وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند،
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر،
.
تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد،
گم می شود صدای تو در خنده های شهر ،
تهمت،ریا و غیبت و رزق حرام و قتل!
ای وای من چه می کشی از ماجرای شهر!
دلخوش نکن به "ندبه"ی جمعه، خودت بیا،
با این همه گناه نگیرد دعای شهر!
.
اینجا کسی برای تو کاری نمی کند،
فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر،
گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند،
شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر،
.
هر روز دیده می شوی،اما کسی تو را،
نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر،
.
جمعه...غروب...گریه ی بی اختیار من
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر......
اللهم عجل لوليك الفرج
انّی اُحِبُّ هرچه که دارد هوای تو
شرمنده ام قدم نزدم جای پای تو
اِنّی بَرِئْتُ هرکه بخواندبه جزتورا
اِنّی عَجِبْتُ هرکه ندیده عطای تو
وَیْلٌ لِمَنْ یُریدُ اطاعت ز غیر تو
تَبَّتْ یَداهُ هرکه نِشیند به جای تو
اِنّی عَصَیْتُ خواسته ات را مکرراً
اما بگو کجا بروم جز سرای تو
گفتی که شرط دلشدگی سَر نهادن است
این سَر چه قابل است وجودم فدای تو
بازار مصر جمع شود چون تو پا نهی
صد یوسف و هزار زلیخا بهای تو
گویند دل،اسیر همان شد که دیده دید
این دل شنید وصف تو،شد مبتلای تو
هر صبح منتظرت ندبه می کند
یابن الحسن کجاست محلِ لقای تو...