دیگر نمی گویم بیــــــا…
هر جا نبودنت را درک کرده ام! جایی نبوده مگر ردی از
گناه من راه بودن تــــو را مسدودکرده…
می گویند: هزار و صد هفتاد و نه سال است که مردی در انتظار
۳۱۳ مرد است…ما را ببخش که، آنقدر مرد نشدیم
که نامردی عالم را برداشته…
هنوز هم فقط زبان هایمان میچرخد که بیا …
و دل هایمان همچون کوفیان با تـــــــو نیست…
خط به خط این مثنوی هزار ساله را هزاران نامرد چون من برایت سروده اند…
و هنوز تو ۳۱۳ یار
۳۱۳ جوانمرد را از میانمان نیافتی برای همراهی …
هنوز هم تنهاترین تنهایی، میان تن ها…
پس حالا که مرد نیستیم،همان به که دم از درد نزنیم…
این یک نامه کوتاه به مولای نازنینمان صاحب الامر عج است
ای مولای ما اگر آن روز ما نبودیم تمنا داریم آن هنگام که با لشکریان سعادتمند خود از کنار مزار ما عبور میکنید به آنها بگویید:
زیر این خاکها جماعتی خوابیده اند که نهایت آرزویشان این بود که در میان شما باشند بلکه خدمتگزار شما باشند. و سالها زندگی کردن و برای شما دعا کردن نامشان را نوشتن ...و اشک ریختن ...
روزی اگر ولای تو گردد بلای جان ما میخریم آن بلا به قیمت جان
یا صاحب الزمان..
هر جا که زندگی کنیم و هر لهجه و گویشی داشته باشیم،
یکی از بزرگترین دردسر هایمان آلودگی هواست...
هوا که آلوده باشد هزار مرض و درد لاعلاج با خودش می آورد...
هر جا که زندگی کنیم و هر لهجه و گویشی داشته باشیم،
یکی از بزرگترین دردهایمان نبودن توست...
اصلا اصلیترین درد ما همین است!
ما با یاد تو زنده ایم....
میدانیم که هستی... مثل خورشید پشت ابر
سلام اکسیژن روزگار!
بی تو نفسگیر شدهایم!
مهدی جان دیده به ره نابینا شد بیا
جان از کف دل رها شد بیا...
یـا صاحــب الزمـــــان!
ایـــن روزهــا دیــگـر کـســی یـاد شُــما نیـســت
دیــگـر کـســی ذکــر لبــش "آقــا بـیا" نیـســت!
تــرسـم عـــزایِ مــادرت آیــد و لٰــکـن...
گـویــنـد: نــوروزســـت، هــنـگامِ عــزا نـیسـت!!
اللهم عجل لولیک الفرج
آقا جان ! فاطمیه نزدیک است .
مادرتان روزهای پایانی دعایی کرد که
فاصله اش تا اجابت ، بیش از چند روز نبود :
" اَللّهمَّ عَجّل وَفاتی سَریعا "
آقا جان ! دعای ما که به در بسته میخورد ...
تو را به حق مادرت دعا کن
کافیست دستانت را بالا بگیری و بگویی :
" اَللّهُمّ عَجّل فَرَجی سَریعا "
ﺍﻟﻬﯽ
ﺑـﻮﯼ ِﻧﺎﺏ " ﺑﻬﺸـﺖ "ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻫﻤـﮥ " ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻗﺸـﻨﮓ ﺗــﻮ
ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻣﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﺩﻟﻢ
ﮔﻔـﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ "ﺍَﻟﺠَّﺒﺎﺭ "
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐـﻪ ﺟُـﺒﺮﺍﻥ ﻣــﯿﮑﻨﺪ ﻫﻤـﮥ
ﺷﮑﺴﺘﮕـﯿﻬﺎﯼِ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮔﻔـــــﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ " ﺍَﻟﻤُﺼَـﻮِّﺭ "
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐــﻪ ﺍﺯ ُ ﻧﻮﻣـﯿﺴـﺎﺯﺩ
ﻫﻤﮥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻭﯾـﺮﺍﻥ ﺷـﺪﻩ ﺍﺳـﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﻟﺖ
ﮔﻔــﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ " ﺍﻟﺸّـﺎﻓـﯽ "
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐـــﻪ ﺷِﻔﺎ ﻣـﯿﺪﻫﺪ ﺗﻤﺎﻡ ِ
ﺯﺧﻤﻬـﺎﯼِ ﻋﻤﯿﻖ ﻭ ﻧﺎﻋـﻼﺝ ﺭﺍ
ﻫـﻮﺍﯼ ﺩﻟﻢ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑــﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼِ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ
ﻧَﻔـﺲ ﻣﯿﮑﺸــﻢ ﺩﺭﻫﻮﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﻬـﺎﯼ ﻧﺎﺑﺖ
"ﺍﻟﻬﯽ "
ﺳﭙﺎﺱ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻭﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ
هر جا که میروم می بینم بالای میز خود نوشته اند :
هدف ما جلب رضایت شماست …!
هدف ما جلب رضایت مشتریست …!
ای کاش همه می نوشتند :
هـدف ما جلب رضــــایت خــــدا و یوسف زهراست
ای کاش هفت سین مان را در جمکران میگستردیم
و در آن به جای سفره، "سجاده ای" میانداختیم به گستردگی زمین...
و"ستاره ای" از آسمان به زیر میکشیدیم به یاد تو...
و "ساعتی" برای شمار ثانیه هایی که بی تو گذشت
و "سدر" را به یاد سدره المنتهی مصطفی (ص) بر سجاده میریختیم!
و "سیصد و سیزده سرباز" و "سلاحی" به نشان پایبندی بر سوگندی که با تو بسته ایم تا خونی که در رگهایمان است نذر تو باشد که چه نیکو در عهد آموختیم بسراییم " شاهِراً سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی " و با شمیشر آخته، و نیزه برهنه، پاسخ گویان به نداى آن خواننده بزرگ در شهر و بادیه ایم.
و سین ششم سجاده مان را از خدا میخواهیم تا "سرمه" کشد چشمانمان را به وصال دیدارش... و شنوا سازد شنوایی مان را به نوای انا المهدی...
اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرَة منِّی اِلَیْهِ
و سین هفتم را نیز من بر این سجاده مینشانم " سلام علی آل یاسین".
به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجه ابن الحسن العسکری (عج) که صد البته نزدیک است.
به نام خدا
اَلسَّلامُ عَلَیکَ إیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمول
سلام بر تو اى مقدم بر خلق و مورد آرزوى آنان
شب و سحر به نام تو ترانه مي خوانم
به شوق يك سلام تو هميشه مي مانم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
*اللهم عجل لولیک الفرج*